اسم دختر مذهبی نام پسر قرآنی دانلود

مطالب علمی قرآنی، اسامی، نامهای پسر و دختر مذهبی، خبرهای جذاب + عکس های دیدنی مذهبی

اسم دختر مذهبی نام پسر قرآنی دانلود

علیرضا
اسم دختر مذهبی نام پسر قرآنی دانلود مطالب علمی قرآنی، اسامی، نامهای پسر و دختر مذهبی، خبرهای جذاب + عکس های دیدنی مذهبی


اسم پسر مذهبی
اَباذرمعنی: ابوذر؛ نام یکی از صحابه پیامبر (ص)ریشه: عربی
اَحدمعنی: یگانه، یکتا، بیمانند؛ از نام‌های خداوند؛ یکیریشه: عربی
اَحیامعنی: زندگان، زندگی، زندگی از نو، خاندان‌ها، قبیله‌ها،نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم، و بیست وسوم ماه رمضانریشه: عربی
اَسدمعنی: شیر، شیر درنده؛ کنایه از شجاعت و بیباکیریشه: عربی
اَنصارمعنی: یاری دهندگان، یاران؛ یاران پیامبر اسلام (ص).ریشه: عربی
اُسامهمعنی: اَعلام نام چند تن از صحابیان پیامبر اسلام(ص) از جمله اسامه ابن زید، به تعبیری این واژه به معنی شیر بیشه، اسد (به مجاز) دلیر و شجاع می باشد.ریشه: عربی
اِبراهیممعنی: پدر عالی، یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد (ص) که در کودکی وفات یافت.ریشه: عبری
اِحسانمعنی: خوبی، نیکی، نیکویی؛ (به مجاز) بخشش، انعام، نیکویی کردن؛ (در تصوف) نیکی کردن در مقابل بدی دیگران.ریشه: عربی
اِحسان‌اللهمعنی: بخشش خدا، آن که خداوند به او نیکوئی مرحمت کرده است.ریشه: عربی
اِخلاصمعنی: دوستی خالص داشتن، خلوص نیت داشتن، عقیده داشتن، عقیده پاک داشتن، ارادت صادق داشتن، رها کردن، نجات دادن.ریشه: عربی
اِدریسمعنی: نام یکی از پیامبران که در قرآن کریم نیز دو بار ذکرش آمده است.ریشه: عربی
اِرمیامعنی: بزرگ داشته شده، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع)ریشه: عبری
اِسحاقمعنی: نام پسر حضرت ابراهیم(ع) از ساره از زمره پیامبران بنی اسرائیل.ریشه: عبری
اِسرافیلمعنی: درخشیدن مانند آتش؛ به باور مسلمانان و پیروان دیگر ادیان سامی، یکی از فرشتگان مقرب خداوند است که در روز قیامت با دمیدن در شیپور خود مردگان را زنده می‌کند.ریشه: عبری
اِکراممعنی: بزرگداشت، گرامی داشتن، احترام کردن، حرمت، احسان؛ از واژههای قرآنی.ریشه: عربی
اِنتصارمعنی: یاری دادن، کمک کردن؛ یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، داد ستدن.ریشه: عربی
ابوالحسنمعنی: پدر حسن؛ ابوالحسن علی ابن ابیطالب (ع)ریشه: عربی
ابوالحسینمعنی: پدر حسینریشه: عربی
ابوالعباسمعنی: پدر عباس، کنیه شیر (حیوان درنده)ریشه: عربی
ابوالعلامعنی: پدر علا، کنیه پرستوریشه: عربی
ابوالفتحمعنی: پدرِ فتح؛ (اَعلام) ابوالفتح خان زند: شاه ایرانریشه: عربی
ابوالفضلمعنی: پدر فضل؛ ابوالفضل عباس(ع) بن علیریشه: عربی
ابوالقاسممعنی: پدر قاسم، کنیه‌ی حضرت رسول اکرم (ص)ریشه: عربی
ابوترابمعنی: پدرِ خاک؛ از کنیه‌های حضرت علی(ع)، امام اول شیعیانریشه: عربی
ابوذرمعنی: یکی از مشهورترین صحابه پیامبر اسلام (ص) که میگویند او پس از چهار کس ایمان آورده است و در زمان عثمان خلیفه به خاطر مخالفت با تجمل و ثروت اندوزی مسلمانان به روستای رَبَذه در بیرون شهر مدینه تبعید شد و در آنجا درگذشت.ریشه: عربی
ابوطالبمعنی: پدرِ طالب؛ عمو، مرّبی و حامی پیامبر اسلام(ص) و پدر حضرت علی(ع).ریشه: عربی
ابومسلممعنی: نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند.ریشه: عربی
اثیرالدینمعنی: شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششمریشه: عربی
احمدمعنی: ستوده‌ترین؛ یکی از نامهای حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلامریشه: عربی
احمدحسینمعنی: از نامهای مرکب، از احمد و حسین.ریشه: عربی
احمدرضامعنی: از نامهای مرکب؛ کسی که به اوصاف خشنودی و ستوده متصف است.ریشه: عربی
احمدعلیمعنی: نامی مرکب از احمد و علی.ریشه: عربی
اختیارالدینمعنی: آن که دین او را انتخاب کرده است.ریشه: عربی
اسداللهمعنی: شیرخدا؛ از القاب حضرت علی(ع)؛ لقب حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر اسلام(ص).ریشه: عربی
اسلاممعنی: نام آئین مسلمانان که آورنده‌ی آن حضرت محمّد(ص) است، دین حق؛ مسلمان شدن؛ تسلیم شدن، گردن نهادن.ریشه: عربی
اسماعیلمعنی: پیامبر بنی اسرائیل و پسر ابراهیم نبی(ع) و هاجرریشه: عبری
اشرسمعنی: مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)ریشه: عربی
اشرف الدینمعنی: شریف‌تر در دینریشه: عربی
اشعیامعنی: نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیلریشه: عربی
اصغرمعنی: کوچکتر، خردتر، کِهترریشه: عربی
اصیل الدینمعنی: دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسیریشه: عربی
افتخارالدینمعنی: موجب افتخار دینریشه: عربی
افضل الدینمعنی: برترین در دینریشه: عربی
اکبرمعنی: بزرگتر، مِهتر؛ سالمندتر، بزرگسالترریشه: عربی
الله دادمعنی: الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوندریشه: عربی
الله نظرمعنی: کسی که نظرکرده خداست.ریشه: عربی
اللهیارمعنی: دوست خداریشه: عربی
الیامعنی: الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدانریشه: عبری
الیاسمعنی: به معنی ایلیا، نام پیغمبری از یهود و بنی اسرائیل در زمان آخاب و ایزابل که نام وی در قرآن کریم به صورت‌های الیاس و الیاسین آمده است؛ وی یکی از چهار نبی جاویدان به شمار رفته است.ریشه: عبری
امان اللهمعنی: آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است.ریشه: عربی
امراللهمعنی: فرمان خدا، دستور خدا؛ از واژههای قرآنی.ریشه: عربی

امیر
معنی: فرمانروا، سردار و ولیعهدریشه: عربی
امیر ابراهیممعنی: (عربی – عبری) مرکب از امیر و ابراهیمریشه: عبری
امیر ابوالفضلمعنی: نام مرکب از امیر و ابوالفضلریشه: عربی
امیراحسانمعنی: امیر بخشنده، امیر نیکوکار.ریشه: عربی
امیراحمدمعنی: امیر بسیار ستوده، پادشاه و حاکم ستوده شده، فرمانده و امیر ستودنی.ریشه: عربی
امیراسماعیلمعنی: (عربی – عبری)، نام‌ مرکب از امیر و اسماعیل.ریشه: عبری
امیرجوادمعنی: امیر جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخی.ریشه: عربی
امیرحسنمعنی: پادشاه خوب و نیکو، فرمانده‌ی خوبریشه: عربی
امیرحمزهمعنی: نام مرکب از امیر و حمزهریشه: عربی
امیررضامعنی: پادشاه راضی و خشنود، فرمانده و سردار خشنود و خوشدل.ریشه: عربی
امیرسبحانمعنی: امیر و پادشاه پاک و منزه.ریشه: عربی
امیرسجّادمعنی: پادشاه و امیر نمازگزار و بسیار سجده کننده.ریشه: عربی
امیرصادقمعنی: امیر و پادشاه راستگو، حاکم درستکار، حاکم و سردار راست کردار.ریشه: عربی
امیرصالحمعنی: پادشاه و امیر نیکو رفتار، حاکم شایسته، امیر لایق.ریشه: عربی
امیرطاهامعنی: نام مرکب از امیر و طاهاریشه: عربی
امیرعباسمعنی: امیر شجاع و دلاور، پادشاه و حاکم چون شیر.ریشه: عربی
امیرعبداللهمعنی: امیر و پادشاهی که بندهی خداست.ریشه: عربی
امیرعرفانمعنی: فرمانروای آگاه، امیر و پادشاه عارف، حاکمی که اهل شناختن حق تعالی است.ریشه: عربی
امیرعطامعنی: امیر و پادشاه بخشنده، پادشاه و حاکم انعام دهنده.ریشه: عربی
امیرعلیمعنی: امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا.ریشه: عربی
امیرفاضلمعنی: نام مرکب از امیر و فاضل.ریشه: عربی
امیرقاسممعنی: نام مرکب از امیر و قاسم.ریشه: عربی
امیرمجتبیمعنی: نام مرکب از امیر و مجتبی؛ امیر و پادشاه برگزیده و انتخاب شده.ریشه: عربی
امیرمحسنمعنی: پادشاه و امیر احسان کننده و امیر نیکوکار و نیکو کردار.ریشه: عربی
امیرمحمّدمعنی: امیر بسیار تحسین شده وپادشاه ستایش شده.ریشه: عربی
امیرمحمودمعنی: امیر و پادشاه ستوده شده، امیر و پادشاه مورد پسند.ریشه: عربی
امیرمختارمعنی: نام مرکب از امیر و مختار.ریشه: عربی
امیرمرتضیمعنی: نام مرکب از امیر و مرتضی.ریشه: عربی
امیرمصطفیمعنی: امیر و پادشاه برگزیده شده، حاکم انتخاب شده.ریشه: عربی
امیرمهدیمعنی: امیر هدایت شده، فرمانروای ارشاد گردیده.ریشه: عربی
امیرهادیمعنی: نام مرکب از امیر و هادی.ریشه: عربی
امیرهاشممعنی: امیر و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد کننده.ریشه: عربی
امیریاسینمعنی: نام مرکب از امیر و یاسین.ریشه: عربی
امیریوسفمعنی: (عربی – عبری) نام مرکب از امیر و یوسف.ریشه: عبری
امینمعنی: امانتدار، زنهاردار؛ طرف اعتماد، معتمد؛ از القاب پیامبر اسلام(ص) پیش از بعثت؛ لقب جبرئیلریشه: عربی
امین حسینمعنی: نام مرکب از امین و حسین؛ خوب و نیکو، درستکار و امانتدار، حسین درستکار و امانتدار.ریشه: عربی
امین رضامعنی: راضی و خشنود، درستکار و امانتدار؛ رضای درستکار و امانتدار.ریشه: عربی
امین علیمعنی: بلند قدر و بزرگ و شریف، درستکار و امانتدار؛ علیِ درستکار و امانتدار.ریشه: عربی
امین محمّدمعنی: محمّد درستکار و مورد اطمینان؛ امین ستودنی و تحسین شده؛ شخص ستوده و مورد اطمینان.ریشه: عربی
امین مهدیمعنی: شخصی که درستکار و هدایت شده است.ریشه: عربی
امین‌الدینمعنی: آن که در دین امانت نگاه دارد؛ هر کسی که دین خدا را چنان که هست به مردم بیاموزد؛ ولی کامل و مرشد راهدان.ریشه: عربی
امین‌اللهمعنی: مورد اعتماد خدا.ریشه: عربی
اسم پسر قرآنی
ایّوبمعنی: برگشت به سوی خدا؛ از پیامبران بنی اسرائیل که گفته شده است دچار بلاهای زیاد شد، ولی تحّمل کرد تا نجات یافت.ریشه: عبری
ایلیامعنی: خداوند خدای من است؛ در تورات از انبیای بنی اسرائیل که در عهد عتیق، عهد جدید و قرآن (= الیاس) از او یاد شده است؛ (در سُریانی) نام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع)ریشه: عبری
ایمانمعنی: اعتقاد به وجود خداوند و حقیقت رسولان و دین، در مقابل کفر.ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف آ آباذرمعنی: عربی ابوذرریشه: عربی
آبراممعنی: صورت دیگر ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، هم چنین نام سوره ای در قرآن کریمریشه: عبری
آبراهاممعنی: ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقامریشه: عبری
آدممعنی: نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد.ریشه: عبری
آرمیامعنی: ارمیا، بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع)ریشه: عبری
آزرمعنی: نام پدر ابراهیم خلیل (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است.ریشه: عربی
آزرانمعنی: منسوب به آزر،آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی از اسب است که پاهایش سیاه و دستانش به رنگی دیگر است.ریشه: عبری
آلیامعنی: الیاسریشه: عبری
آمینمعنی: اجابت کن، از نام‌های خداوند ریشه: عربی
آیتمعنی: آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا روریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف بآیت اللهمعنی: نشانه خداوندریشه: عربی
بَشّارمعنی: بشارت دهنده؛ از اصحاب امام صادق(ع)ریشه: عربی
بَشیرمعنی: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)ریشه: عربی
بَصیرمعنی: بینا؛ (به مجاز) آگاه؛ از نامها و صفات خداوند؛ دانا، بیننده، روشن بینریشه: عربی
سایت ساختن را رایگان امتحان کن - واقعا راحتهسایت ساختن را رایگان امتحان کن - واقعا راحته
مشاهدهyektanet-logo-signتبلیغبَهاءالدینمعنی: آن که به آئین و دین خود ارزش دهد.ریشه: عربی
بُرَیرمعنی: یکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) که او اول کسی است که بعد از حُر شهید شد.ریشه: عربی
بُرهان‌الدینمعنی: برهان دین، دلیل دین، حجت دینریشه: عربی
بِلالمعنی: آب و هر آن چه که، گلو را تر کند؛ ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیامبر اسلام (ص).ریشه: عربی
بِنیامینمعنی: یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).ریشه: عبری
باسِطمعنی: بسط دهنده، گسترش دهنده؛ از نامهای خداوند.ریشه: عربی
باقرمعنی: شکافنده، گشاینده؛ لقب محمّد ابن علی امام پنجم شیعیان محمّد باقر(ع).ریشه: عربی
بدیعمعنی: جدید، تازه، نوآیین؛ زیبا؛ جالب، شگفت انگیز، نادرریشه: عربی
ویژه پنجمی ها تا نهمی ها: همه درسات رو راحت یاد بگیر(جلسه اول رایگان)ویژه پنجمی ها تا نهمی ها: همه درسات رو راحت یاد بگیر(جلسه اول رایگان)
مشاوره رایگانyektanet-logo-signتبلیغبیان اللهمعنی: سخن، گفتار؛ شرح و توضیح؛ زبان‌آوری، فصاحت و بلاغتریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ت تَمیممعنی: تمام و کامل؛ استوار، سخت؛ نام چند تن از صحابه و اشخاص در جهان اسلام.ریشه: عربی
تُرابمعنی: خاکریشه: عربی
تاج‌الدینمعنی: تاجِ دین؛ مورد افتخار برای دین؛ نام پادشاهی از اتابکان لرستان.ریشه: عربی
تارخمعنی: (= تارح) به معنی تنبل؛ نام پدر حضرت ابراهیم(ع)ریشه: عبری
تقیمعنی: تقوا پیشه، پرهیزکارریشه: عربی
توحیدمعنی: یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ اخلاصریشه: عربی
توکلمعنی: یقین داشتن به رحمت خداوند و امید بستن به او؛ واگذار کردن کارها به خداوند در جایی که اراده و قدرت بشری کارساز نباشد.ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ثثاراللهمعنی: خون خدا، لقب امام حسين sarollahریشه: عربی
ثامنمعنی: (در قدیم) هشتم، هشتمین. [این نام به اعتبار ثامن الائمه، امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا(ع) انتخاب می شود]ریشه: عربی
ثناءاللهمعنی: ثنای خداریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ج جابرمعنی: ظالم، ستمگر ، نام شيميداني معروف و شاگرد امام جعفر صادق(ع)ریشه: عربی
جاسممعنی: عاميانه قاسمریشه: عربی
جان محمدمعنی: جان ( روان) + محمد( ستوده شده)ریشه: فارسی – عربی
جانعلی معنی: جان( بلند مرتبه) + علی(عربی)ریشه: فارسی – عربی
جبارمعنی: نام يكی از صورتهای فلكی به شكل مردی كه با حمايل يا شمشير ايستاده است و عصایی به دست راست دارد ، دارای سلطه و قدرتریشه: عربی
جبريلمعنی: جبرئيل، مرد خدا، نام يکی از چهار فرشته مقرب كه حامل وحی الهی برای انبياست. ریشه: عبری
جبرئيلمعنی: جبريل، مرد خدا ، نام یکی از چهار فرشته مقرب كه حامل وحی الهی برای انبياست. ریشه: عبری
جعفرمعنی: جوی بزرگ ، نام امام ششم شيعيان ، نام برادر علی(ع) ملقب به ذوالجناحين و معروف به جعفر طيارریشه: عربی
جلالمعنی: عظمت، بزرگي، شكوهریشه: عربی
جلال الدينمعنی: شكوه و جلال دين ، نام شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم، مولانا جلال الدين بلخيریشه: عربی
جليلمعنی: بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهاي خداوندریشه: عربی
جمال الدينمعنی: زيبایی دينریشه: عربی
جوادمعنی: بخشنده، از نامهای خدواند ، لقب امام نهم شيعيانریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف چچراغعلیمعنی: چراغ (فارسی) + علی (عربی) روشنایی ای که از علی می تابدریشه: فارس – عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ححَسیبمعنی: دارای فضل و کمال اکتسابی یا ذاتی، بزرگوار؛ از اسامی خداوندریشه: عربی
حَمّادمعنی: بسیار سپاسگزار، بسیار حمد کننده و ستایندهریشه: عربی
حَمودمعنی: ستوده و پسندیده؛ حمد کننده، بسیار سپاسگزار پروردگارریشه: عربی
حَنیفمعنی: درست و پاک، راستین؛ معتقد به یگانگی خداوند، خداپرست پیش از ظهور اسلامریشه: عربی
حُجت‌اللهمعنی: برهان حق تعالی؛ انسان کامل که حجت حق بر خلق است.ریشه: عربی
حُرمعنی: آزاد؛ دارای اعتقاد و رفتار شایسته و بزرگوارانه، جوانمرد، آزادهریشه: عربی
حِسام‌الدینمعنی: شمشیر دینریشه: عربی
حِکمتمعنی: معرفت به مسائل، خردمندی، فرزانگی؛ سخن اخلاقی، پند، اندرز؛ علم خداوندریشه: عربی
حافظ الدینمعنی: آن که محافظ و نگهبان دین است.ریشه: عربی
حامدمعنی: سپاسگزارریشه: عربی
حانونمعنی: صاحب نعمتریشه: عبری
حبانمعنی: نام یکی از صحابه پیامبر (ص)ریشه: عربی
حبیب اللهمعنی: دوست و یار خداوندریشه: عربی
حجت الدینمعنی: آن که دلیل و برهان دین است.ریشه: عربی
حسنمعنی: نیکو، خوب، زیبا، جمیل؛ نام دومین امام شیعیانریشه: عربی
حسن رضامعنی: از نام های مرکب، حسن و رضا.ریشه: عربی
حسنعلیمعنی: از نامهای مرکب، حسن و علیریشه: عربی
حسینمعنی: خوب، نیکو؛ نام سومین امام شیعیانریشه: عربی
حسین رضامعنی: از نامهای مرکب، حسین و رضاریشه: عربی
حسینعلیمعنی: از نامهای مرکب، حسین و علیریشه: عربی
حشمت‌اللهمعنی: بزرگی و عظمت خداوندریشه: عربی
حفیظ‌اللهمعنی: کسی که خداوند نگهدار اوست.ریشه: عربی
حکیممعنی: پزشک، طبیعت، دانا، خردمند، فرزانه، دانا به چیزی (داننده‌ی امری)؛ از نامهای خداوندریشه: عربی
حلیممعنی: خویشتن دار، با صبر و تحمل، بردبار؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
حمدمعنی: شکرگزاری کردن، سپاس و ستایش کردن، شکر، سپاس؛ 2الحمد، سوره‌ی اول از قرآن کریم دارای هفت آیه، فاتحۀالکتابریشه: عربی
حمداللهمعنی: حمد و ستایش خداوندریشه: عربی
حمزهمعنی: شیر، شیر بیشه؛ حمزة ابن عبدالمطلب عموی پیامبر اسلام(ص)ریشه: عربی
حمیدمعنی: ستوده، از نامهای خداوندریشه: عربی
حمیدالدینمعنی: ستوده آیین، ستوده دینریشه: عربی
حمیدرضامعنی: از نامهای مرکب، حمید و رضاریشه: عربی
حمیدعلیمعنی: از نامهای مرکب، حمید و علیریشه: عربی
حنانمعنی: بخشاینده، از صفات خداوندریشه: عربی
حیدرمعنی: شیر، اسد؛ لقب حضرت علی(ع).ریشه: عربی
حیدرعلیمعنی: از نامهای مرکب، حیدر و علیریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف خ خالقمعنی: به وجود آورنده، پدیدآورنده، از نامهای خداوندریشه: عربی
خداآفریدمعنی: آفریده خداوندریشه: فارسی
خدابخشمعنی: عطای الهی، بخشیده خداوندریشه: فارسی
خدابندهمعنی: بنده خداوند، لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولریشه: فارسی
خدادادمعنی: عطا شده از سوی خداوندریشه: فارسی
خدادوستمعنی: دوستدار خداوندریشه: فارسی
خداطلبمعنی: خدا(فارسی) + طلب(عربی) خداجوریشه: عربی
خداکریممعنی: خدا(فارسی)+ مراد(عربی) نام یکی از سرداران کریمخان زندریشه: عربی
خضرمعنی: نام یکی از پیامبران که طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید، عمرجاویدان پیدا کرد.ریشه: عربی
خلیلمعنی: دوست یکدل، لقب ابراهیم(ع)ریشه: عربی
خلیل اللهمعنی: دوست خداوند، لقب ابراهیم(ع)ریشه: عربی
خلیل‌الرحمانمعنی: دوست خداوند بخشندهریشه: عربی
خیرالدینمعنی: آن که در دین بهترین است.ریشه: عربی
خیراللهمعنی: نیکی خداوند، خیر الهیریشه: عربی
خیرعلیمعنی: خیری که از علی(ع) رسیده است، آن که خبر و نیکی‌اش چون خیر و نیکی علی(ع) است.ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ددادعلیمعنی: داد (فارسی) + علی (عربی)، داده علی (ع)، آن که عدل و دادی چون علی (ع) دارد.ریشه: فارسی – عربی
اسم پسر قرانی
دانیالمعنی: قضاوت خدا، یا خدا حاکم من است؛ یکی از چهار پیغمبر بزرگ بنی‌اسرائیلریشه: عبری
داوودمعنی: محبوب؛ شاه عبرانیان که شاعر و پیغمبر بود.ریشه: عبری
داویدمعنی: داوودریشه: عبری
دوست محمدمعنی: دوست (فارسی) + محمد (عربی) دوستدار محمدریشه: فارسی – عربی
دین محمدمعنی: دین (فارسی) + محمد (عربی)، دارای دین محمد (ص)، نام یکی از پادشاهان ازبکریشه: فارسی – عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ذذِکراللهمعنی: معنی: یاد خدا، ذکر خدا، یاد کردن از خدا.ریشه: عربی
ذاکرمعنی: معنی: آنکه خدا را ستایش می‌کند، آن که ذکر خدا می‌گوید؛ یاد کننده‌ی خدا؛ یاد کننده.ریشه: عربی

ذبیح
معنی: ذبح شده، مذبوح و قربانی
ریشه: عربی
ذبیح اللهمعنی: معنی: قربانی شده برای خدا، سر بریده برای خدا، لقب حضرت اسماعیل(ع) و به قولی لقب اسحاق نبی که هر دو فرزند ابراهیم خلیل(ع) بودند.ریشه: عربی
ذوالفقارمعنی: معنی: در لغت به معنی صاحب فقرات، و فقره هر یک از مهره‌های پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است، (به مجاز) شمشیر؛ در اصل نام شمشیر حضرت علی(ع) که پیامبر اسلام(ص) آن را در جنگ بدر به غنیمت گرفت و بعدها به آن حضرت داد.ریشه: عربی

اسم پسر مذهبیاسم پسر مذهبی جدید، شیک و باکلاس

اسم پسر مذهبی با حرف ررَسولمعنی: پیغمبر، قاصد، پیامبر اسلام(ص)ریشه: عربی
رَشادمعنی: به راه راست بودن، هدایت یافتن، رستگاریریشه: عربی
راشدمعنی: آن که در راه راست است؛ دیندار، متدینریشه: عربی
رافعمعنی: رفع کننده، از میان برنده و نابود کننده؛ برپا دارنده، بلند کننده؛ رساننده؛ 4- از نام ها و صفات خداوندریشه: عربی
ربیعمعنی: فصل اول سا ل، بهار؛ در گاه شماری نام دو ماه از سال قمریریشه: عربی
رحمانمعنی: مهربان و بخشاینده (صفت خاص خداوند)ریشه: عربی
رحمتمعنی: دلسوزی و مهربانی؛ مهربانی و بخشایندگی و عفو مخصوصِ خداوندریشه: عربی
رحمت‌اللهمعنی: بخشایش و مهربانی خداوندریشه: عربی
رحیممعنی: بسیار مهربان، مهربانی؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
رزاقمعنی: روزی دهنده؛ از نامهای خداوندریشه: عربی
رضامعنی: رضایت، راضی، خشنود؛ رضا این است که بنده از مشیّت حق گله نکند و نامرادی را رضای حق بداند، هشتمین امام شیعیانریشه: عربی
رفیعمعنی: افراشته، مرتفع، بلند؛ با اهمیت، ارزشمند، عالیریشه: عربی
رکن‌الدینمعنی: ستون دینریشه: عربی
روح‌الامینمعنی: جبرائیل، روح نام جبرئیل است و امین صفت اوست.ریشه: عربی
روح‌الدینمعنی: روان دینریشه: عربی
روح‌اللهمعنی: روح خداوند، لقب عیسی (ع)ریشه: عربی
رئوفمعنی: مهربان، بسیار مهربان، بخشنده، با محبت، از نامهای خداوند مهربانریشه: عربی
زُبیدمعنی: عطیه و بخششریشه: عربی
زُبیرمعنی: از خویشاوندان و از صحابه‌ی پیامبر اسلام(ص)ریشه: عربی
زُهَیْرمعنی: شکوفه دار و درخت پر شکوفه؛ نام یکی از شهدای کربلاریشه: عربی
زِیدمعنی: رشد، فزونی؛ نام فرزند امام زین‌العابدین(ع)ریشه: عربی
زاهدمعنی: پارسا، پرهیزکارریشه: عربی
زائر، زایرمعنی: زیارت کنندهریشه: عربی
زکریامعنی: زکریای نبی از پیامبران بنی اسرائیلریشه: عبری
زکی الدینمعنی: پارسا در دینریشه: عربی
زینالمعنی: مخفف زین العابدینریشه: عربی
زین‌الدینمعنی: موجب آرایش دین؛ زینت دینریشه: عربی
زین‌العابدینمعنی: موجب آرایش پرستندگان؛ چهارمین امام شیعیانریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف سسَتارمعنی: آنکه چیزی را پوشیده و در پرده میدارد، پوشنده؛ از نامهای خداوندریشه: عربی
سَجّادمعنی: بسیار سجده کننده؛ لقب زینالعابدین ابن حسین(ع)، امام چهارم شیعیان ملقب به امام سجّاد(ع).ریشه: عربی
سَدیفمعنی: نام چند تن از صحابهریشه: عربی
سَعدالدینمعنی: نیک بختی دینریشه: عربی
سَلمانمعنی: سالم و مبّرا از عیب و نقص و آفت؛ سلمان فارسی صحابی پیامبر اسلام(ص) نخستین مسلمان ایرانیریشه: عربی
سَمیعمعنی: از نامهای خداوند؛ شنواریشه: عربی
سِراج‌الدینمعنی: چراغ دینریشه: عربی
سابق الدینمعنی: پیشی گیرنده در دینریشه: عربی
ساجدمعنی: آن که سجده میکند، سجده کنندهریشه: عربی
سبحانمعنی: پاک، منزه؛ از نامهای خداوندریشه: عربی
سعیدمعنی: خجسته، مبارک؛ خوشبخت، سعادتمندریشه: عربی
سعیدرضامعنی: از نامهای مرکب، ، سعید و رضاریشه: عربی
سلیمانمعنی: پر از سلامتی؛ حضرت سلیمان(ع) شاه و پیامبر یهودریشه: عبری
سهام الدینمعنی: بهره‌ها و نصیبهای دینریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ش شَرف الدینمعنی: موجب آبروی و اعتبار دین و آیینریشه: عربی
شُبَیرمعنی: شیر کوچک؛ پیامبر اسلام(ص) امام حسین(ع) را در کودکی به این نام (شُبَیر) خوانده است.ریشه: عربی
شُعَیبمعنی: پیامبری که بر اساس قرآن پس از هود و صالح در شهر مَدیَن میزیسته و احتمالا پدر زن حضرت موسی (ع) بوده است.ریشه: عبری
شاکرمعنی: شکر کننده، سپاسگزار؛ در حال شکرگزاریریشه: عربی
شاهدمعنی: گواه، حاضر، مرد خوبروی؛ محبوب، خدای تعالیریشه: عربی
شجاع الدینمعنی: شجاع و دلیر در راه دینریشه: عربی
شریعتمعنی: شرع؛ طریقه، روشریشه: عربی
شریف الدینمعنی: دارای دین و آیین پاکریشه: عربی
شعبانمعنی: نام ماه هشتم از سال قمریریشه: عربی
شفیعمعنی: آن که تقاضای عفو و بخشش گناه کسی را از دیگری میکند، شفاعت کننده، شفاعتگرریشه: عربی
شفیع محمّدمعنی: از نامهای مرکب شفیع و محمّدریشه: عربی
شکراللهمعنی: ستایش خداریشه: عربی
شکرعلیمعنی: مرکب از شکر (سپاس) + علی (بلندمرتبه)ریشه: عربی
شکورمعنی: شکرکننده سپاسگزار؛ پاداش دهنده‌ی بندگان؛ از نامهای خداوندریشه: عربی
شمس الدینمعنی: آفتاب دینریشه: عربی
شمس اللهمعنی: آفتاب خدا؛ کسی که منور شده است به نور دین خداریشه: عربی
شهاب الدینمعنی: نورِ دین، آن که وجودش برای دین تابناک است.ریشه: عربی
شیثمعنی: (تلفظ: šeys) نام سومین پسر آدم و حوا که به عقیده مسلمانان مقام نبوت داشت و مخترع حروف هجایی بود.ریشه: عبری
شیداللهمعنی: (فارسی – عربی) خورشید خدا، نور خداریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ص صَفیمعنی: خالص و یگانه (دوست)؛ برگزیده؛ صاف، پاک، روشنریشه: عربی
صَفی‌الدینمعنی: خالص و پاک در دین، برگزیده‌ی دینریشه: عربی
صَفی‌اللهمعنی: برگزیده‌ی خداوند؛ لقب حضرت آدم(ع)ریشه: عربی
صِدیقمعنی: بنده‌ی خاص خداوند؛ 2بسیار راستگو و درستکارریشه: عربی
صابرمعنی: صبور، صبر کننده، شکیبا؛ 2- از نامهای خداوندریشه: عربی
صادقمعنی: آن که گفتارش مطابق با واقعیت است، راستگو، راست و درست و راستین؛ لقب امام جعفر صادق(ع)ریشه: عربی
صالحمعنی: شایسته و درستکار، نیک، خوب، درست؛ دارای اعتقاد و عمل درست دینی؛ پیامبر قوم ثمودریشه: عربی
صانعمعنی: سازنده، آفریننده؛ صنعتگر؛ آفریدگار، خداوندریشه: عربی
صاینمعنی: (تلفظ: sāyen) نگه دارنده، محافظ، (به مجاز) حفظ کننده‌ی خویشتن از گناه، پرهیزکارریشه: عربی
صبارمعنی: بسیار صبرکننده، صبور، از نامهای خداوندریشه: عربی
صبورمعنی: آنکه در برابر سختیها و رنجها بردبار است، صبر کننده، شکیبا؛ از نامهای خداوندریشه: عربی
صدرالدینمعنی: پیشوای دین (اسلام)؛ لقبی است که به بعضی از علمای اسلام داده‌اند.ریشه: عربی
صدراللهمعنی: (به مجاز) کسی که برتری و مهتری او از سوی خداست؛ دارای باطن و روح خداییریشه: عربی
صفامعنی: یکرنگی، خلوص، صمیمیت، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی، نام کوهی در مکهریشه: عربی
صفدرمعنی: صفشکن؛ (به مجاز) شجاع و دلیر؛ از القاب حضرت علی(ع)ریشه: عربی
صلاح‌الدینمعنی: موجب نیکی دین و آیینریشه: عربی
صمدمعنی: آن که دیگران به او نیازمند هستند و او از دیگران بی‌نیاز است؛ (به مجاز) خداوندریشه: عربی
صیاممعنی: روزه گرفتن، روزهریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ضضُحامعنی: (تلفظ: zohā) زمانی پس از برآمدن آفتاب، چاشتگاه، آفتاب، خورشید، سوره نود و سوم قرآن کریمریشه: عربی

ضرغام
شیر درنده، پهلوان دلاور، از القاب حضرت علی
ضیاءالحقمعنی: روشنائی و نورِ حقریشه: عربی
ضیاءالدینمعنی: روشنایی دین؛ نام چندین شخص از مشاهیر تاریخی.ریشه: عربی
نام پسر قرانی
اسم پسر مذهبی با حرف ططَهورامعنی: از واژه‌های قرآنی به معنی پاک کننده، تطهیر کننده؛ (به مجاز) پاک و پاکیزه.ریشه: عربی
طَیبمعنی: پاک، پاکیزه، مطهرریشه: عربی
طارِقمعنی: سوره‌ی هشتاد و ششم از قرآن کریم دارای هفده آیه، در قدیم به معنی هنگام شب آیندهف (به مجاز) به معنی وارد، عارضریشه: عربی
طاهامعنی: طه، نگارش فارسیانه طه، (نام سوره ای در قرآن)ریشه: عربی
طاهرمعنی: پاک، پاکیزه؛ بیگناه، معصوم؛ (به مجاز) بی آلایش و بی غشریشه: عربی
طهمعنی: «یا محمّد» و به قولی نام پیامبر اسلام(ص) میباشد، بیستمین سوره از قرآن کریمریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ظظهیرالدینمعنی: یار و یاور دین، پشتیبان دین، نام شاعر نامدار ایرانی قرن ششم، ظهیرالدین فاریابیریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ععابدمعنی: عبادت کننده، پرستنده چیزی یا کسیریشه: عربی
عادلمعنی: با انصافریشه: عربی
عارفمعنی: آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینیریشه: عربی
عاشورمعنی: روز دهم از ماه محرمریشه: عربی
عاکِفمعنی: آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف؛ حاضر و مقیم.ریشه: عربی
عبادمعنی: بندگان، نام چندتن از خاندان بنی عبادریشه: عربی
عباداللهمعنی: بندگان خداوندریشه: عربی
عباسمعنی: اخمو، عبوس؛ شیری که شیران از او بگریزند؛ بسیار شجاع و دلیر؛ عباسِ بن علیریشه: عربی
عباسعلیمعنی: نام مرکب از عباس و علیریشه: عربی
عبدالامینمعنی: بنده پروردگار که مورد اعتماد و امانت دار است.ریشه: عربی
عبدالباسطمعنی: عبد (بنده) + باسط (گستراننده، گسترش دهنده و از نامهای خداوند)، نام قاری بزرگ مصریریشه: عربی
عبدالباقیمعنی: بنده پروردگار که باقی و پایدار است، نام خطاط معروف ایرانی در زمان شاه عباس صفویریشه: عربی
عبدالجبارمعنی: بنده پروردگار که دارای جبروت است.ریشه: عربی
عبدالجلیلمعنی: بنده پروردگار که جلیل و بزرگ است، نام دانشمند شیعه قرن ششم، عبدالجلیل رازیریشه: عربی
عبدالجوادمعنی: بنده پروردگار که بخشنده است.ریشه: عربی
عبدالحسنمعنی: بنده حسنریشه: عربی
عبدالحسینمعنی: بنده حسینریشه: عربی
عبدالحقمعنی: بنده پروردگارریشه: عربی
عبدالحلیممعنی: بنده پروردگار که حلیم و بردبار است.ریشه: عربی
عبدالحمیدمعنی: بنده پروردگار ستایش شده، نام دو نفر از پادشاهان عثمانیریشه: عربی
عبدالحیمعنی: بنده پروردگار همیشه زندهریشه: عربی
عبدالخالقمعنی: بنده پروردگار، نام پدر بیدل شاعر قرن یازدهمریشه: عربی
عبدالرحمانمعنی: عبد الرحمنریشه: عربی
عبدالرحمنمعنی: بنده پروردگار بخشاینده، نام نویسنده و شاعر نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامیریشه: عربی
عبدالرحیممعنی: بنده پروردگار رحیم و مهربانریشه: عربی
عبدالرزاقمعنی: بنده پروردگار روزی دهندهریشه: عربی
عبدالرسولمعنی: بنده پیامبرریشه: عربی
عبدالرشیدمعنی: بنده پروردگار هدایت کننده، نام پسر محمد غزنویریشه: عربی
عبدالرضامعنی: بنده رضاریشه: عربی
عبدالرفیعمعنی: بنده پروردگار بلندمرتبهریشه: عربی
عبدالستارمعنی: بنده پروردگار عیب پوشانندهریشه: عربی
عبدالصمدمعنی: بنده پروردگار بی نیازریشه: عربی
عبدالعزیزمعنی: بنده پروردگار گرامی و باعزتریشه: عربی
عبدالعظیممعنی: بنده پروردگار بزرگ، نام یکی از بزرگان و نوادگان امام حسن (ع) در قرن دوم که آرامگاه وی در شهر ری است.ریشه: عربی
عبدالعلیمعنی: بنده علیریشه: عربی
عبدالغفارمعنی: بنده پروردگار بخشاینده گناهریشه: عربی
عبدالغفورمعنی: عبدالغفارریشه: عربی
عبدالغنیمعنی: بنده پروردگار بی نیازریشه: عربی
عبدالفتاحمعنی: بنده پروردگار گشاینده دشواریهاریشه: عربی
عبدالقادرمعنی: بنده پروردگار تواناریشه: عربی
عبدالقاهرمعنی: بنده پروردگار چیره و تواناریشه: عربی
عبدالکریممعنی: بنده پروردگار بخشندهریشه: عربی
عبداللطیفمعنی: بنده پروردگار که دارای لطف است، نام یکی از پادشاهان تیموریریشه: عربی
عبداللهمعنی: بنده پروردگار، نام پدر پیامبر(ص)ریشه: عربی
عبدالمُطلِّبمعنی: بنده مطلب، نیای پیامبر اسلام(ص)ریشه: عربی
عبدالمُعیدمعنی: بنده خدای بازگشت دهنده، بنده خدای بازگردانندهریشه: عربی
عبدالمجیدمعنی: بنده پروردگار عالی مرتبه و گرامی، نام دو تن از پادشاهان عثمانیریشه: عربی
عبدالمحمدمعنی: بنده محمدریشه: عربی
عبدالملکمعنی: بنده یا پادشاه خداوند، نام دو تن از پادشاهان سامانیریشه: عربی
عبدالناصرمعنی: بنده پروردگار یاریگرریشه: عربی
عبدالنبیمعنی: بنده پیامبرریشه: عربی
عبدالواحدمعنی: بنده پروردگار یکتاریشه: عربی
عبدالوهابمعنی: بنده پروردگار بخشندهریشه: عربی
عبدالهادیمعنی: بنده پروردگار هدایت کننده و راهنماریشه: عربی
عبیداللهمعنی: بنده کوچک خداوند، نام یکی از فرزندان امام جعفرصادق و مؤسس دولت علویانریشه: عربی
عدنمعنی: بهشت زمینیریشه: عبری
عدنانمعنی: نام یکی از اجداد پیامبر(ص)ریشه: عربی

عرشیا
معنی: ملکوتی و آسمانیریشه: عربی
عرفانمعنی: یکی از مراحل سلوک، معرفت، شناخت خداوندریشه: عربی
عروجمعنی: بالا رفتن، پیشرفت کردن، ترقیریشه: عربی
عزالدینمعنی: آن که باعث عزت دین است.ریشه: عربی
عزت اللهمعنی: عظمت و بزرگی خداوندریشه: عربی
عزرامعنی: نام کاهن و رهبر عبرانیان در زمان اردشیر پادشاه هخامنشیریشه: عبری
عزیزمعنی: گرامی، محبوب، گرانمایه، محترم، از نامهای خداوندریشه: عربی
عزیزالدینمعنی: گرامی در دینریشه: عربی
عزیزاللهمعنی: گرامی نزد خداوندریشه: عربی
عضدمعنی: بازو، یار و یاورریشه: عربی
عضدالدینمعنی: یارو یاور دینریشه: عربی
عطااللهمعنی: داده و عطای خداوندریشه: عربی
عظیممعنی: بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار، از نامهای خداوندریشه: عربی
عفیف الدینمعنی: عفیف در دین، پرهیزکارریشه: عربی
عقیلمعنی: خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی، نام برادر علی (ع) و پسر موسی کاظم (ع)ریشه: عربی
علاء الدینمعنی: سبب رفعت و بزرگی دینریشه: عربی
علیمعنی: بلند مرتبه، نام امام اول شیعیانریشه: عربی

نامهای پسر مذهبی و قرانی

علی اصغرمعنی: نام ترکیبی از علی و اصغر به معنی علی کوچکتر، نام پسر حسین (ع)ریشه: عربی
علی اکبرمعنی: نام ترکیبی از علی و اکبر به معنی علی بزرگتر، نام پسر حسین (ع) ریشه: عربی
علی رضامعنی: کسی که علی علیه السلام از او راضی است مرکب از دو اسم علی و رضاریشه: عربی
عمرانمعنی: نام پدر موسی پیامبر (ص)، نام سوره‌ای در قرآن کریمریشه: عبری
عمیدالدینمعنی: آن که در دین تسلط دارد.ریشه: عربی
عنایت اللهمعنی: لطف و عنایت خداوندریشه: عربی
عیسامعنی: عیسی، معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیتریشه: عبری
عیسیمعنی: معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیتریشه: عبری
عین الدینمعنی: چشم دین، عزیز در دینریشه: عربی
عین الزمانمعنی: چشم زمانریشه: عربی
عین اللهمعنی: چشم خداوندریشه: عربی
عینعلیمعنی: چشم علی، نام یکی از امامزادگان که مزار شریفش در تهران است.ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف غغَدیرمعنی: آبگیری است بین مکه و مدینه در ناحیه‌ی جحفه؛ روز یا واقعه غدیر که در میان مسلمانان حائز اهمیت است.ریشه: عربی
غَفّارمعنی: آمرزنده و بخشاینده‌ی گناهان (خداوند)؛ از صفات و نامهای خداوندریشه: عربی
غَفورمعنی: بخشاینده و آمرزنده‌ی گناهان(خداوند)؛ از صفات و نامهای خداوند که قریب نود بار در قرآن کریم آن را یادآور شده است.ریشه: عربی
غاثرمعنی: معرب از عبری، نام پسر ارم نوه نوح (ع)ریشه: عبری
غازیمعنی: جنگجوی مذهبی، عنوان چندتن از پادشاهان و افراد تاریخیریشه: عربی
غالبمعنی: غلبه کننده بر دیگری در جنگ، فاتح، پیروز؛ مسلط، چیره؛ نام هشتمین جد پیامبر اسلام(ص)ریشه: عربی

غضنفر
شیر بیشه، شجاع و قوی، لقب امام علی (ع)
ریشه: عربی
غلاممعنی: ارادتمند و فرمانبردار، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند غلامحسین، غلامرضا، غلامعلیریشه: عربی
غلام حسنمعنی: ارادتمند و فرمان بردار حسن (منظور امام حسن(ع))ریشه: عربی
غلام حسینمعنی: ارادتمند و فرمان بردار حسین (منظور امام حسین(ع))ریشه: عربی
غلام رضامعنی: ارادتمند و فرمان بردار رضا (منظور امام رضا(ع))ریشه: عربی
غلام عباسمعنی: ارادتمند و فرمان بردار عباس (منظور حضرت عباس(ع))ریشه: عربی
غلام علیمعنی: ارادتمند و فرمان بردار علی (منظور امام علی(ع))ریشه: عربی
غلام محمّدمعنی: ارادتمند و فرمان بردار محمّد، منظور حضرت محمّد(ص))ریشه: عربی
غیاثمعنی: فریادرس؛ فریادخواهی؛ از صفات و نامهای خداوندریشه: عربی
غیاث‌الدینمعنی: پناه دین و آیینریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ففایضمعنی: فیض رسان، فایده بخشریشه: عربی
فایقمعنی: فائق، دارای برتری، مسلط، چیره، عالی، برگزیدهریشه: عربی
فائزمعنی: فایز، نایل، رستگارریشه: عربی
فائضمعنی: فایض، آنکه فیض و منفعت می آورد.ریشه: عربی
فتاحمعنی: گشاینده، از نامهای خداوندریشه: عربی
فتح الدینمعنی: پیروزی در دینریشه: عربی
فتح اللهمعنی: پیروزی خداریشه: عربی
فتحعلیمعنی: مرکب از فتح (پیروزی) + علی (بلندمرتبه)، نام دومین پادشاه قاجارریشه: عربی
فخرالدینمعنی: سبب سربلندی و افتخار دین، نام شاعر و داستانسرای ایرانی قرن پنجم: فخرالدین اسع گرگانیریشه: عربی
فخرالملکمعنی: مایه سربلندی و افتخار سرزمینریشه: عربی
فرقانمعنی: جداکننده حق و باطل، نام سوره ای در قرآن کریمریشه: عربی

فرید
یکتا، یگانه و بی نظیر ، از القاب حضرت مهدی (عج)
ریشه: عربی
فریدالدینمعنی: آن که در دین یگانه و یکتا است، نام شاعر و عارف نامدار ایرانی قرن ششم و هفتم، عطار نیشاپوریریشه: عربی
فصیح الدینمعنی: دارای روشنی و فصاحت در دینریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ققَوام الدینمعنی: موجب استواری و استحکام دینریشه: عربی
قَهارمعنی: نیرومند، پر زور؛ سلطه گر و غالب و چیره؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
قائممعنی: ایستاده، به حالت عمودی قرار گرفته؛ لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است (عج)ریشه: عربی
قدرت‌اللهمعنی: قدرت خداوندریشه: عربی
قدوسمعنی: پاک و منزه؛ از نام‌ها و صفات خداوند.ریشه: عربی
قدیرمعنی: توانا، قادر؛ از نامها و صفات خداوند.ریشه: عربی
قطب الدینمعنی: محور آیین و کیشریشه: عربی
قنبرمعنی: نام یکی از تابعان علی (ع)ریشه: عربی
قیوممعنی: قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوندریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ک کاظممعنی: فروبرنده خشم، حلیم، بردبار، لقب امام هفتم شیعیانریشه: عربی
کافی الدینمعنی: لایق و کارآمد در دینریشه: عربی
کرام الدینمعنی: بزرگوار دینریشه: عربی
کرم اللهمعنی: بخشش و لطف خداوندریشه: عربی
کریممعنی: بخشنده، سخاوتمند، از اسامی خداوندریشه: عربی
کلیممعنی: هم سخن، سخنگو، لقب موسی (ع)ریشه: عربی
کلیم اللهمعنی: آن که خداوند با او سخن گفته است، لقب موسی (ع)ریشه: عربی
کمال الدینمعنی: کامل در دین، سبب کمال دین، اسم یکی از نقاشان معروف اواخر دوره تیموری و اوایل دوره صفوی، کمال الدین بهزادریشه: عربی
کمال الملکمعنی: آن که موجب کمال سرزمین و ملک است، لقب یکی از نقاشان اسطوره ای ایران در دوره قاجاریه، محمد غفاریریشه: عربی
کمیلمعنی: نام پسرزیاد ازیاران علی (ع) نام دعائی منسوب به کمیل پسر زیادریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف للسان الدینمعنی: زبان گویای دینریشه: عربی
لطف الدینمعنی: لطف دینریشه: عربی
لطف اللهمعنی: مهربانی و لطف خداریشه: عربی
لطفعلیمعنی: آن که دارای لطف و مهربانی ای چون لطف و مهربانی علی (ع) است.ریشه: عربی
لطیفمعنی: نرم و خوشایند، ظریف و زیبا، ملایم و خوش آهنگ، (به مجاز) چابک و ماهر در نواختن، حساس، از نام ها و صفات خداریشه: عربی
لقمانمعنی: نام مردی حکیم که بنا به روایت اسلامی حبشی بوده و در زمان داوود (ع) زندگی می کرده است، نام سوره‌ای در قرآن کریمریشه: عربی
نامگذاری پسر مذهبی
اسم پسر مذهبی با حرف ممَجدالدینمعنی: سبب عزت و بزرگی دین؛ مایه‌ی شوکت و بزرگی دینریشه: عربی
مَجیدمعنی: دارای قدر و مرتبه‌ی عالی، گرامی؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
مُجیبمعنی: جواب دهنده؛ پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
مُجیرمعنی: پناه دهنده، فریادرس؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
مُنتَظِرمعنی: آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راهریشه: عربی
مُنعممعنی: دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشندهریشه: عربی
مُنیبمعنی: بازگشت کننده به سوی حقریشه: عربی
مُهنّدمعنی: ساخته شده در هندوستان به ویژه نوعی شمشیر، هندوانی، شمشیر هندیریشه: عربی
ماجدمعنی: دارای مجد و بزرگی، بزرگوارریشه: عربی
ماشاءاللهمعنی: (شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد، (برگرفته از قرآن کریم)ریشه: عربی
مالِکمعنی: آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
ماهِدمعنی: گسترنده، گستراننده؛ نامی از نامهای باری تعالی.ریشه: عربی
مبینمعنی: روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانیریشه: عربی
متینمعنی: دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
مجاهدمعنی: ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعه‌ی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده.ریشه: عربی
مجتبیمعنی: برگزیده شده، انتخاب شده؛ لقب حسن ابن علی امام دوم شیعیانریشه: عربی
محب اللهمعنی: دوستدار و دوست دارنده‌ی خداریشه: عربی
محجوبمعنی: با حجب و حیا و مؤدب؛ در حجاب شده، پوشیده، پنهانریشه: عربی
محرابمعنی: جایی از مسجد (معمولًا با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا میایستد؛ بخشی از یک عبادتگاه که هنگام عبادت در آنجا میایستند یا رو به آن قرار میگیرند؛ (به مجاز) عبادتگاه، قبله؛ درعرفان هر مطلوب و مقصودی که دل متوجه بدان باشد آن را محراب گویند.ریشه: عربی
محسنمعنی: نیکوکار، احسان کننده؛ از نامها و صفات خداوندریشه: عربی
محمّدمعنی: ستوده، بسیار تحسین شده؛ آنکه خصال پسندیده‌اش بسیار است؛ نام پیامبر اسلام حضرت محمّد(ص)ریشه: عربی
موحدمعنی: آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرستریشه: عربی
موسیمعنی: به معنی از آب کشیده؛ موسی ابن عمران(ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیلریشه: عبری
مهدیمعنی: هدایت شده؛ نام قائم منتظَر(ع)ریشه: عربی
مهدی یارمعنی: (عربی – فارسی) یاور مهدی؛ (به مجاز) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد(ع)ریشه: فارسی – عربی
مؤمنمعنی: آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدینریشه: عربی
میثممعنی: پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود؛ نام یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع).ریشه: عربی
میعادمعنی: محل قرار ملاقات، وعده‌گاه؛ زمان قرار ملاقات، زمان وعدهریشه: عربی
میکائیلمعنی: مقرب، نام فرشته‌ی روزی‌هاریشه: عبری

اسم پسر مذهبی با حرف ننادعلیمعنی: علی را بخوان، نام دعاییریشه: عربی
ناصح الدینمعنی: پنددهنده در دین، نصیحت کننده در دینریشه: عربی
ناصرالدینمعنی: یاری کننده دین،اسم پسرمحمد شاه قاجارریشه: عربی
نبوتمعنی: رسالت، پیغمبری، مبعوث بودن کسی از سوی خداوند به راهنمایی مردمریشه: عربی
نبیمعنی: پیامبر خداوند، لقب پیامبر (ص)ریشه: عربی
نجات اللهمعنی: آن که خدا او را نجات داده است.ریشه: عربی
نجم الدینمعنی: ستاره دین، آن که چون ستاره‌ای در دین می‌درخشد.ریشه: عربی
نجیبمعنی: شریف، اصیل، عفیف، پاکدامنریشه: عربی
نجیب الدینمعنی: اصیل و شریف در دینریشه: عربی
نصرالدینمعنی: یاری دادن به دین، از شخصیتهای افسانه‌ایریشه: عربی
نصراللهمعنی: یاری خداوند، نام یکی از فضلای نامدار قرن ششمریشه: عربی
نصرت اللهمعنی: یاری خداوندریشه: عربی
نصیرمعنی: یاری دهنده، یاور، از نامهای خداوندریشه: عربی
نصیرامعنی: نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهمریشه: عربی
نصیرالدینمعنی: یاری دهنده دین، نام یکی از علمای بزرگ ریاضی و نجوم و حکمت ایران در قرن هفتم، خواجه نصیرالدین طوسیریشه: عربی
نضیرمعنی: شاداب، سرسبزریشه: عربی
نظاممعنی: مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است.ریشه: عربی
نظام الدینمعنی: موجب نظم و انظباط در دینریشه: عربی
نظام الملکمعنی: باعث نظم و سرزمین، اسم وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجمریشه: عربی
نظرعلیمعنی: چشم و دیده علی (ع)ریشه: عربی
نعمانمعنی: نام چندتن از پادشاهان حیرهریشه: عربی
نعمتمعنی: آنچه باعث شادکامی و آسایش زندگی انسان شود، عطا و بخششریشه: عربی
نعمت اللهمعنی: بخشش خداوندریشه: عربی
نعیممعنی: نعمت، نرم و لطیف، از اسامی بهشتریشه: عربی
نعیم الدینمعنی: نعمت دینریشه: عربی
نقدعلیمعنی: مرکب از نقد (ارزیابی و سنجش سره از ناسره) + علیریشه: عربی
نقیمعنی: پاکیزه، پاک، برگزیده، لقب امام دهم شیعیانریشه: عربی
نقی الدینمعنی: برگزیده در دینریشه: عربی
نوحمعنی: معرب از عبری، راحت، اسم پیامبری که به دستور خداوند کشتی بزرگی ساخت و یاران خود و از هر حیوان یک جفت را سوار بر کشتی کرد و از طوفان نجاتشان داد، نام سوره‌ای در قرآن کریمریشه: عبری
نورالدینمعنی: روشنایی و فروغ دینریشه: عربی
نوراللهمعنی: نور و روشنایی و فروغ خداوندریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف وواجدمعنی: دارنده، دارا، از نامهای خداوندریشه: عربی
واحدمعنی: یگانه، آن که در نوع خود بی نظیر و منحصر به فرد است.ریشه: عربی
واصفمعنی: به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفاکنندهریشه: عربی
وافیمعنی: به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفا کنندهریشه: عربی
والامعنی: بالا عزیز، گرامی، محترم، دارای ارج و اهمیت، اصیل، نژادهریشه: عربی
واهبمعنی: عطاکننده، بخشنده، از نامهای خداوندریشه: عربی
وحیدمعنی: یگانه، یکتا، بی نظیرریشه: عربی
وحیدالدینمعنی: بی نظیر و یگانه در دین، نام دانشمندی از معاصران خاقانیریشه: عربی
ولی اللهمعنی: دوست خداوند، لقب علی (ع)ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ههابیلمعنی: معرب از عبری، نفس یا بخار، نام پسر آدم (ع)ریشه: عبری
هادانمعنی: معرب از عبری، نام پدر ساوه همسر ابراهیم (ع)ریشه: عبری
هادیمعنی: هدایت کننده، راهنما، از نامهای خداوند، از القاب پیامبر (ص) و امام علی نقی (ع)ریشه: عربی
هارانمعنی: معرب از عبری، کوه نشین، برادر ابراهیم (ع)ریشه: عبری
هارونمعنی: معرب از عبری کوه نشین، نام برادر موسی (ع)ریشه: عبری
هاشممعنی: شکننده، خرد کننده، (در اعلام) نام ابن عبد مناف از اجداد پیغمبر اکرم (ص) معروف به هاشم بن عبد مناف، هاشم نیز نام یکی از اصحاب حضرت رسول اکرم (ص) است.ریشه: عربی
هبیةللهمعنی: بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخیریشه: عربی
هدایتمعنی: راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشادریشه: عربی
هدایت اللهمعنی: هدایت شده توسط خداوندریشه: عربی
همام الدینمعنی: دارای مقام و منزلت در دینریشه: عربی
هودمعنی: نام پیامبر قوم عاد، نام سوره‌ای در قرآن کریمریشه: عربی
هیبت اللهمعنی: شکوه و جلال خداوندریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ییارعلیمعنی: یار (فارسی) + علی (عربی) یار و یاور علی (ع)ریشه: فارسی – عربی
یارمحمدمعنی: یار (فارسی) + محمد (عربی) یار و یاور محمد (ص)ریشه: فارسی – عربی
یاسانمعنی: نام یکی از پیغمبران باستانی ایران، در دساتیر کتابی به نام نامه شت و خشور به او نسبت داده شده است.ریشه: فارسی – عربی
یاسرمعنی: شترکُش که گوشت قسمت کند، آسان، چپ، طرف چپ، نام پدر عمار، از یاران خاص پیامبرریشه: عربی
یاسینمعنی: نام سوره‌ای در قرآن کریمریشه: عربی
یحییمعنی: تعمید دهنده، نام پسر زکریا از پیامبران بزرگ بنی اسرائیلریشه: عبری
یداللهمعنی: دست خداوند، قدرت خداوندریشه: عربی
یزدانمعنی: خداوند، ایزد، در مذاهب ثنوی، خدای خیر و نیکی، ایزد مقابلِ اهریمن است.ریشه: فارسی
یزدانیارمعنی: آن که خداوند یار و یاور اوست.ریشه: فارسی
یکتامعنی: یگانه، بی نظیر، تنها، یکی از نامهای خداوند، بی‌همتاریشه: فارسی
یعقوبمعنی: آنکه پاشنه را می‌گیرد، نام پسر اسحاق (ع) و پدر یوسف (ع )، پیامبری که به آزمایشهای سخت مبتلا شد.ریشه: عبری
یمین الدینمعنی: آن که به منزله دست راست دین است.ریشه: عربی
یوحنامعنی: انعام توفیقی خداوند، نام یکی از اجداد مسیح، نام یکی از حواریون مسیح (س)ریشه: عبری
یوسفمعنی: به معنی خواهد افزود، نام پسر یعقوب (ع)ریشه: عبری
یوشعمعنی: به معنی خداوند نجات است، نام پسر عمو و پیامبر بعد از حضرت موسیریشه: عبری
یونامعنی: به معنی خداوند می‌دهد، نام دیگر حضرتِ یونس (ع)ریشه: عبری
یونسمعنی: کبوتر، نام پسر امتای، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، نام سوره‌ای در قرآن کریمریشه: عبری
در بالا لیست نام پسرهای مذهبی و قرآنی را مشاهده کردیم
موضوعات مرتبط: اسامی و نامهای پسر و دختر زیبای اسلامی و مذهبی
برچسب‌ها: نام پسر مذهبی , نام پسر قرآنی , اسم پسر مذهبی , اسم پسر قرآنی

تاريخ : شنبه سی ام مهر ۱۴۰۱ | 7:48 | نویسنده : علیرضا |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.