یاد بگیرید ... این طوری باید .....
برخورد آیت الله خامنه ای با یک دوست دختر و پسر
برخورد آیت الله خامنه ای با یک دوست دختر و پسر، برخورد یک دوست دختر و پسر، یک دوست دختر و پسر
*** یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت: یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.
*** آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم.
*** آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود : بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، ومن هم آمادگی دارم که شخصاً خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار ، همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند .
*** آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند . با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.
برخورد آیت الله خامنه ای با یک دوست دختر و پسر، برخورد یک دوست دختر و پسر، یک دوست دختر و پسر
(منبع: نشریه ماه تمام ،شماره ۳،ص۱۷).
منبع http://mataleb-jaleb.blogsky.com/
موضوعات مرتبط: مطالب اخلاقی ، زیبایی های اسلام
برچسبها: برخورد آیت الله خامنه ای با یک دوست دختر و پسر , برخورد یک دوست دختر و پسر , یک دوست دختر و پسر
خداوند سمیع است ..مواظب باش ... همین الان که داری حرف می زنی می شنود ... آری همین الان ... مواظب باش ...
حرف نمی زنی ؟؟ در دلت که می گویی چیزی را .. موردی را .. آن را هم همین الان خدا دارد می شنود .. آخر او بین تو و قلب تو قرار دارد ... این را من نمی گویم ... آیه قران است ... أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال/24) ...
پس مواظب باش !! .. خیلی با دقت و حساب شده صحبت کن .. اصلا اگر حرف زیاد مهمی نیست نگو ... به جایش ذکر بگو ... که اگر می شنود تو را دوست بدارد بخاطر این کلام .. یا اگر می خواهی بگویی به بهترین شکل بگو .. همان گونه درباره دیگران بگو که دوست داری به زیباترین شکل درباره تو بگویند ... چون خداوند دارد می شنود ....
یا سمیع الدعا
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه ، مهدویت و ظهور
برچسبها: أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ , انفال , 24 , خداوند سمیع است
خیلی جالب است نازیدن به دنیای غربی مدرن امروز که سرمایه گزاری اصلی خود را بر روی نیمه حیوانی انسان گذاشته یعنی یک گوسفند شدن حرفه ای .. یک گرگ شدن فوق العاده ..یک خروس شدن محشر
و نیمه دوم یعنی نیمه انسانی و خدایی انسان را به دست فراموشی سپرده است و یا اصلا سرکوبش کرده است ... نیمه حیوانی که مولفه حیوانات است شده اصل .. هر کسی هم به آن استناد کند می شود مترقی و باسواد ... ولی صحه گذاردن بر نیمه خدایی و انسانی و روحانی انسان می شود عقب مانده ... متهجر و هزار انگ دیگر ....
خدایا !! حیف بر عمرها و جوانی هایی که در به دست آوردن اولی تلف شد و فقط صرف آن گردید و از دومی جاماند
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه ، مهدویت و ظهور
برچسبها: نیمه های حیوانی و روحانی انسان , مهدویت و ظهور منجی عالم بشریت
وای به حال هر کسی نمازش رو دیر می خونه ... وای به حال اونی که اصلا نماز نمی خونه ....
جناب محسنی از عارف بزرگ حسنعلی نخودکی اصفهانی(ره) نقل می کند .. می گوید من چندین چله نشینی داشتم ... مثلا تا ۴۰ روز هر روز یک ختم کامل قرآن انجام می دادم .. تا ۴۰ روز هر روز ۱۴۰۰۰ صلوات برای ۱۴ معصوم می فرستادم و ... که چیزهایی به من دادند ولی هیچ کدام اینها را به اندازه نماز اول وقت موثر و چیزی که به انسان می دهند نیافتم
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه
برچسبها: نماز اول وقت
.............................خانم من بگم !!!! خانم من بگم ....؟
چون اگر این کار رو نکنیم ... شیطان با ما هم غذا می شه و اونوقت دست ما ... پای ما .. چشم ما ... گوش ما و و و می شه بازیچه دست شیطان ... پس چه بهتر که به غذای فرو رفته در مری رنگ خدایی بدهیم تا انرژی آن صرف اعمال صالح شود
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه ، مهدویت و ظهور
برچسبها: شروع غذا خوردن با نام خدا , بسم الله الرحمن الرحیم , ظهور
بین آیات قران کریم شرح حال و یادآوری حالات جهنمیان و انواع عذابهاشون تن انسان رو می لرزاند و انسان ناخوداگاه به این دعا روی می اورد که خداوندا! ما را از عذاب خود حفظ کن و بین انواع عذاب یک عذاب از همه سختتر و غیر قابل تحملتر است. وان بی توجهی و صحبت نکردن و قهر و غضب خداوند یکتاست که به جهنمیان شدیدا عذاب مضاعف وارد می کند. یک نمونه ی بسیار تاثیر گذار آن ..
دیدار دانشجوی مشروب خور با آیت الله بهجت :

دانشجو بود…دنبال عشق و حال،خیلی مقید نبود،یعنی اهل خیلی کارها هم بود،تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی….
از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم…قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه…
وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم:”"حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!”"خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن…
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن>>”"حمید..حمید…حاج آقا باشماست”"
نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن:
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی…
**
ترک هرگناه==نشاندن لبخند بر لبان نازنین حضرت مهدی علیه السلام…
ترک هرگناه==برداشتن یک قدم در مسیر ظهور
http://talabesobhan.mihanblog.com//
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، تصویر های فوق العاده جالب ، مطالب اخلاقی
برچسبها: دیدار دانشجوی مشروب خور با آیت الله بهجت
قابل توجه دوستانی که مثل من قهر کرده اند، یا مرتب قهر می کنند، یا قهر کردن برایشان عادی شده با دوست عزیزشان، برایشان هم شاید خیلی مهم نباشد که آن دوست مهربان نارحت می شود یا نمی شود،... یکی از بچه ها که دیگر خسته شده بود از این اوضاع، گفت به ما می خواهد ساعت ۱۲ شب دل را به دریا بزند و پیش دستی کرده باشد برای رفتن به سمت او، ... آخر هم رفت ، در این ملاقات کوتاه ولی شیرین لحظه لحظه آن را به تصویر کشیده مثل یک نقاش، البته خیلی از حرفها هم که گفتنی نیست و باید اهل دل باشی تا بفهمی، و بین خودش بوده و خدای خودش ... راستی می گوید این دوست عزیز گفته بود اگر ساعت ۲ نیمه شب هم می آمدی مهم نبود ... خدا را می گویم
** اولين شب عاشقي...
در انتظار ساعت عشق بودم.ساعت قرار ملاقات.
من ابتدا به يكي از دوستانت قول داده بودم كه در اسرع وقت به ملاقات معشوقم برسم. تمام شب را نگران و مضطرب به سر بردم.
نكند ديگر مرا قبول ننمايد؟ نكند مورد پسندش واقع نگردم؟ و هزار و يك از اين نكندها... هزار و يك از اين بايدها و نبايدها، از اين نگراني ها و استرس ها ...
با چشماني مضطرب و پريشان به ساعت مي نگريستم و ثانيه به ثانيه بر اين پريشاني ام افزوده مي شد. هنوز به ياد داشتم كه چه مي گفت: به ديدار كسي مي بايست مي رفتم كه او مدت ها اينگونه درانتظارم بوده.به ديدار كسي مي بايست مي رفتم كه شايد ناخواسته رابطه ي عشق و عاشقي مان به هم ريخته بدون اينكه از چرايي و چگونگي اين به هم ريختگي بدانم. در تمام مدتي كه در انتظار اين ملاقات بودم ثانيه به ثانيه ي خاطرات و گذشته ي خود را به ياد مي آوردم. از خوشي ها و ناخوشي هايي كه با هم داشتيم، از غم ها و شادي هايمان، از گريه ها و خنده هايمان و... و... و... .
نمي دانيد آن شب به من چه گذشت؟چگونه گذشت؟
كم كم به ساعت ملاقات نزديك شدم. نمي دانستم بگريم يا بخندم. بالاخره آمد .... مرتب و منظم، معطر و شيك در روبرويش ايستاده ام. به ياد دارم كه درگوشم چه خواندند: در برابر كسي مي ايستم كه با شكوه است، پرهيبت و با عظمت و شايد هم كمي ترسناك.... اما فوق العاده مهربان. خدایا!! در ابتداي ملاقات اشك از چشمانم ناخواسته سرازير گشت اما كم كم بعد از اينكه مدتي با هم شروع به حرف زدن نموديم آرامشي عجيب به من بخشيدي. همانند دريايي خشمناك و عاصي كه بعد از يك طوفان سهمگين آرام مي گيرد، آرامم كردي. انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده، قبولم كردي.در تمام اين دو ساعتي كه با هم بوديم تمام فكرم تو بودي. آیا تو نيز به من خواهي گفت: كه آيا من همان بودم كه تو مي خواستي؟ آيا قبولم كردي بعد از اين همه خطايي كه از من ديدي؟ من ابتدا به يكي از دوستانت اين ملاقات را قول دادم و طبق خواسته ي او به ديدارت آمدم اما درتمام مدتي كه فقط من بودم و تو ديگر كسي را به ياد نداشتم الا مهرباني و عظمت تو.
معبودا...
آري من آن شب آمدم ناخواسته ،اما تو بگو زين پس قبولم خواهي نمود اينگونه... ؟
معبودا...
تو خود از ثانيه ثانيه ي زندگي ام با خبري پس تو را به جلال و بزرگي ات قسم، قبولم نما و دستانم را بگير، نگذار دوباره در چاه جهالت و ناداني هايم افتم.
پروردگارا، قبولم نما... آمين! ***
بخدا حیفه نیست که من و تو هم یک شب .. فقط یک شب ..در ساعت خواب همه ، برویم .. در بزنیم .. و صفا کنیم با خدای مهربان...
اگر این گونه باشد که این دوستمان گفته که صد حیف، از این همه روزها و شبها که از او دور بودیم و با او قهر کرده بودیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه
برچسبها: ساعت ملاقات