چون به خودم ... به خدای خودم .... به برادر جانبازم ... به خواهر شهیدم ... به آن رزمنده ای که در سنگر لحظه شماری می کند تا نوبتش برسد برای رفتن به قلب دشمن خونخوار .. به احساس پاکی که موقع آخرین بوسه بر چهره کودک خردسال رقم می خورد .. کودکی که دیگر این پدر را نخواهد دید و فقط نام کوچه شان می شود نام بابای شهیدش و وعده دیدارشان می شود بهشت .. به آن مادری که هر روز درب خانه را جارو می کند برای اینکه احتمالا فردا پسر مفقودش خواهد آمد ...
به اشکهای رهبری که هر شب.. اری می دانم هر شب می بارد از چشمان پاکش که هرگز به گناهی الوده نکرده آنها را .. آری به همه اینها مدیونم .. به پاهای خسته بسیجی محله مان که بعد از اینکه مشتاقان مجلس اهل بیت ع رفتند می ماند تا ساعت ۲ شب تا فرشها .. استکانها ... و اشغالی را که افتاده یکی یکی جمع کند و کسی هم شاید تا قیامت خبر دار نشود ... به استادی که به جرم اینکه لابه لای درسش از خدا می گوید یا نماز می خواند بین دو تایم کلاسی و به عنوان یک حزب اللهی باید از همه طرف انتقاد و تمسخر بشنود .. به همه و همه مدیونم ...
و به آن دختری که از ترس ساواک می دود تا او را نگیرند و روسری را از سرش بکشند .. همان یادگار حضرت زهرا س را ، ولی انتهای کوچه به بن بست می رسد .. خودش می ماند و یک مشت حرامی و چادری که سفت چسبیده و تپش های قلبی که با خدا نجوا می کنند ..
به آن شهیدی که درازکش روی برانکارد دست می گذارد روی روده اش که بیرون ریخته..به دیگران نشان می دهد می گوید به خواهرانم بگویید اگر حجاب را رعایت نکنید فردا در قیامت جلوی شما را می گیرم .. به پاهایی که روی رمل های داغ برای بردن تجهیزات خسته می شوند ولی همچنان حرکت می کنند تا این انقلاب به اسانی به دست من برسد و راحت صدای "اشهد ان علی ولی الله " را از ماذانه بشنوم .. به همه مدیونم ..
وای خدایا!! اگر فردا راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه را نتواستم بروم و توفیق نشد.. خودم را نمی بخشم ... آخر .. آخر به همه اینها قول داده ام که انقلابی را که به دست من سپرده اند برسانم به نفرات بعدی در حد توانم .. وای اگر نتوانم ..
من که قطره ام می آیم آخر می خواهم دریا شوم ...
تو چطور ؟ ... تو هم می آیی ؟؟؟
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه ، مهدویت و ظهور
برچسبها: راهپیمایی بزرگ 22 بهمن , یو الله بهمن , بهمن ماه