دختر خانوم ها ... می دونید عمل به وصیت واجبه !!
اونم اگه شهید گفته باشه ....
پس تصویر ادامه مطلب رو حتما ببینید!! ...
موضوعات مرتبط: زیبایی های اسلام ، شهیدان اعجوبه ، مطالب اخلاقی
برچسبها: عمل به وصیت , شهدا , شهید
ادامه مطلب
به سوی جبهه می رفت ونگاهش سوی مادربود/
وداعی کرد طولانی که گویی بار آخر بود
و او می رفت آهسته به سوی خاکریز عشق/
وجبهه از حضور او پر از احساس باور بود
دو چشمش خیس از اشک و دلش لبریز از احساس/
میان جمع بود اما دل او جای دیگر بود
عجب حال عجیبی داشت آن شب در دل سنگر
و او آماده پرواز مثل یک کبوتر بود
زمان حمله نزدیک و همه آماده رفتن/
نوای کاروان آن شب پر از الله اکبر بود
چپیه روی دوش او به سر سربند یا حیدر/
و او در کارزار جنگ چو سربازی دلاور بود
زمین دریایی از خون شد،زمرگ لاله های سرخ/
و او مانند یک ماهی به شط خون شناور بود
که ناگه ترکشی خورد و تبسم کرد و پرپر شد/
از او در ذهن من باقی، همان لبخند آخر بود
موضوعات مرتبط: زیبایی های اسلام ، شهیدان اعجوبه ، شعرهای زیبا
برچسبها: شعری درباه جبهه , شهید , اخر
پسز دایی ام محمد آقا ... ۴ساله ... البته الان دیگه نیست تو دنیا ... رفته اون دنیا ....یه بار بهش گفتم آقا محمد ! بابات قویه ؟ گفت آره ...
- حتی از منم قوی تر ... گفت : آره .... بابای م از همه دنیا قوی تره ... با همون دید بچه گی خودش .... حادثه ای پیش اومد ... اقای کوچولوی ما باباش با دو نفر شرور درگیر شد .... اونم از دور نظاره می کرد .... اخه می گفت بابام از همه دنیا قوی تره و اون صحنه یعنی داغون شدن یه بچه ... بچه ای که باید غرور کودکی اش از بین نره .....
این صحنه رو که دیدم ... نفسم به من نهیب زد که علی .... ندیدی چه حالی شدند سکینه و امام باقر در کربلا ... وقتی دیدند بابای قهرمان و ماه اونها زیر شمشیرها ... هر کسی با چیزی حمله می کنه ... یکی هم داره با سنگ ...زبانم لال می زنه به پیشانی بابای قهرمان ... که حتی یک یار هم نداره ....
موضوعات مرتبط: زیبایی های اسلام ، شهیدان اعجوبه
برچسبها: شهید
در آغوش پدر
حیف بر چشمهایی که ببیند تو را و نگرید بر خودش، .... خاک بر سر من زمینی که دنیا مرا در خود نه تنها فریفت بلکه .....هضم نمود.... نصف دستهای تو در بهشت جاماند و تماما دستهای من جهنم را خرید ... چشمهای تو فقط خدا را می بیند ولی چشمهای من با اشارت شیطان خود را گم می کند .. و اما تو ای کودک .... بزرگ شدی یادت باشد که پدرت ... نه چیزی نمی گویم ... خود این تصویر را ببینی همه چیز یادت خواهد آمد ..
موضوعات مرتبط: زیبایی های اسلام ، شهیدان اعجوبه ، تصویر های فوق العاده جالب ، مطالب اخلاقی
برچسبها: جانباز , شهید , درد دل با شهدا
گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم

موضوعات مرتبط: زیبایی های اسلام ، شهیدان اعجوبه ، تصویر های فوق العاده جالب ، مطالب اخلاقی
برچسبها: شهادت , شهید , شهدا , تصویر
ادامه مطلب
تقدیم به اونهایی کهنوکرشون هستم ..شاید شمکا هم باشی ... آخه خیلی لذت بخشه ...جانبازها رو می گم
صد مرتبه روی درد را کم کردی
آن قدر که پشت مرگ را خم کردی
از دوش تو با طلوع تاول خواندم
در ساحت صبح غسل شبنم کردی
×××
مستیست که از می محرم زدهاست
با زخم به روی زخم مرهم زده است
با دلهره نشمری تاولها را
صبح است و دوباره باغ شبنم زده است
×××
دیدم دیدم شبی رُخات را دیدم
آن خال سیاه را سحر بوسیدم
آن شب به شهادت همه تاولها
از شوق تو در پوست نمیگنجیدم
×××
او آینهدار آفتاب دریاست
هر صبح و غروب در رکاب دریاست
با آتش بادهای مسموم بگو
این تاول آتشین حباب دریاست
http://aseman0251.blogfa.com
موضوعات مرتبط: زیبایی های اسلام ، شهیدان اعجوبه ، شعرهای زیبا
برچسبها: شعر درباره جانباز ها , شهید , شعری زیبا در مورد شهدا و جانبازان , اسرا
شهید حاج عباس ورامینی (قائم مقام دلاور لشکر27محمد رسول الله صلی الله علیه و آله)
* برای عباس حرف،حرفِ امام بود حتی اگر در موضوعی حجت را برای خود تمام می دید ولی در مقابلش نظر امام چیز دیگری بود می گفت : حرف حرفِ امام است.
قبل از عملیات پر افتخار فتح المبین برای بچه های گردان سخنرانی می کرد و می گفت: وقتی امام گفت برو باید بروی! اگر مهمات رسید که رسید،اگر نه باید دست خالی بری و با کله بزنی به تانک.
در مراسم چهلم عباس یک پیر مرد سید آمد و خودش روی قبر انداخت و شروع به گریه کرد. می گفت : عباس اگر تو نبودی من چه می شدم؟! همسر عباس گفت : یک روز در خانه بودیم که عباس صدای آتش،آتش شنید دوید بیرون و دید خانه ی همسایه کناری آتش گرفته،به آنان کمک کرد و آتش را خاموش کرد.
http://www.sebghatollah.blogfa.com/
موضوعات مرتبط: زیبایی های اسلام ، شهیدان اعجوبه ، تصویر های فوق العاده جالب ، مطالب اخلاقی
برچسبها: شهید , شهدا , حاج عباس ورامینی , خاطره ای کوتاه