
نه به خاطر دختربچه که نگاهی نمی اندازد به ملکه آنهم ملکه ی دو رگه ی نیمه ایرانی نیمه اروپایی که نشانیست از میل پهلوی ها به هم سطح شدن با غرب .
حتی نه به خاطر نگاه نامطمئن شاه و بنده نوازی قلابی ملکه .
آنچه جالب است کفش های شاه و ملکه ست بر روی گلیم.
با کفش روی گلیم مندرس مرد روستایی با خانواده اش نشسته اند!!
پادشاهی که رعیتش را نمی شناخت، چون کاری با انها نداشت جز گرفتن یک عکس جهت عوام فریبی .
سلطانی که به سختی خود را جمع و جور کرده شاید از ترس واگیردار بودن فقر رعیت ...
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، تصویر های فوق العاده جالب ، جملات فلسفی و عارفانه
برچسبها: تصویر منتظر نشده از شاه معدوم و ملعون , شاهنشاه پهلوی خبیث
قابل توجه دوستانی که مثل من قهر کرده اند، یا مرتب قهر می کنند، یا قهر کردن برایشان عادی شده با دوست عزیزشان، برایشان هم شاید خیلی مهم نباشد که آن دوست مهربان نارحت می شود یا نمی شود،... یکی از بچه ها که دیگر خسته شده بود از این اوضاع، گفت به ما می خواهد ساعت ۱۲ شب دل را به دریا بزند و پیش دستی کرده باشد برای رفتن به سمت او، ... آخر هم رفت ، در این ملاقات کوتاه ولی شیرین لحظه لحظه آن را به تصویر کشیده مثل یک نقاش، البته خیلی از حرفها هم که گفتنی نیست و باید اهل دل باشی تا بفهمی، و بین خودش بوده و خدای خودش ... راستی می گوید این دوست عزیز گفته بود اگر ساعت ۲ نیمه شب هم می آمدی مهم نبود ... خدا را می گویم
** اولين شب عاشقي...
در انتظار ساعت عشق بودم.ساعت قرار ملاقات.
من ابتدا به يكي از دوستانت قول داده بودم كه در اسرع وقت به ملاقات معشوقم برسم. تمام شب را نگران و مضطرب به سر بردم.
نكند ديگر مرا قبول ننمايد؟ نكند مورد پسندش واقع نگردم؟ و هزار و يك از اين نكندها... هزار و يك از اين بايدها و نبايدها، از اين نگراني ها و استرس ها ...
با چشماني مضطرب و پريشان به ساعت مي نگريستم و ثانيه به ثانيه بر اين پريشاني ام افزوده مي شد. هنوز به ياد داشتم كه چه مي گفت: به ديدار كسي مي بايست مي رفتم كه او مدت ها اينگونه درانتظارم بوده.به ديدار كسي مي بايست مي رفتم كه شايد ناخواسته رابطه ي عشق و عاشقي مان به هم ريخته بدون اينكه از چرايي و چگونگي اين به هم ريختگي بدانم. در تمام مدتي كه در انتظار اين ملاقات بودم ثانيه به ثانيه ي خاطرات و گذشته ي خود را به ياد مي آوردم. از خوشي ها و ناخوشي هايي كه با هم داشتيم، از غم ها و شادي هايمان، از گريه ها و خنده هايمان و... و... و... .
نمي دانيد آن شب به من چه گذشت؟چگونه گذشت؟
كم كم به ساعت ملاقات نزديك شدم. نمي دانستم بگريم يا بخندم. بالاخره آمد .... مرتب و منظم، معطر و شيك در روبرويش ايستاده ام. به ياد دارم كه درگوشم چه خواندند: در برابر كسي مي ايستم كه با شكوه است، پرهيبت و با عظمت و شايد هم كمي ترسناك.... اما فوق العاده مهربان. خدایا!! در ابتداي ملاقات اشك از چشمانم ناخواسته سرازير گشت اما كم كم بعد از اينكه مدتي با هم شروع به حرف زدن نموديم آرامشي عجيب به من بخشيدي. همانند دريايي خشمناك و عاصي كه بعد از يك طوفان سهمگين آرام مي گيرد، آرامم كردي. انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده، قبولم كردي.در تمام اين دو ساعتي كه با هم بوديم تمام فكرم تو بودي. آیا تو نيز به من خواهي گفت: كه آيا من همان بودم كه تو مي خواستي؟ آيا قبولم كردي بعد از اين همه خطايي كه از من ديدي؟ من ابتدا به يكي از دوستانت اين ملاقات را قول دادم و طبق خواسته ي او به ديدارت آمدم اما درتمام مدتي كه فقط من بودم و تو ديگر كسي را به ياد نداشتم الا مهرباني و عظمت تو.
معبودا...
آري من آن شب آمدم ناخواسته ،اما تو بگو زين پس قبولم خواهي نمود اينگونه... ؟
معبودا...
تو خود از ثانيه ثانيه ي زندگي ام با خبري پس تو را به جلال و بزرگي ات قسم، قبولم نما و دستانم را بگير، نگذار دوباره در چاه جهالت و ناداني هايم افتم.
پروردگارا، قبولم نما... آمين! ***
بخدا حیفه نیست که من و تو هم یک شب .. فقط یک شب ..در ساعت خواب همه ، برویم .. در بزنیم .. و صفا کنیم با خدای مهربان...
اگر این گونه باشد که این دوستمان گفته که صد حیف، از این همه روزها و شبها که از او دور بودیم و با او قهر کرده بودیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه
برچسبها: ساعت ملاقات
الهی آن ده که آن به
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، جملات فلسفی و عارفانه
برچسبها: مناجات , یا مهدی
چون به خودم ... به خدای خودم .... به برادر جانبازم ... به خواهر شهیدم ... به آن رزمنده ای که در سنگر لحظه شماری می کند تا نوبتش برسد برای رفتن به قلب دشمن خونخوار .. به احساس پاکی که موقع آخرین بوسه بر چهره کودک خردسال رقم می خورد .. کودکی که دیگر این پدر را نخواهد دید و فقط نام کوچه شان می شود نام بابای شهیدش و وعده دیدارشان می شود بهشت .. به آن مادری که هر روز درب خانه را جارو می کند برای اینکه احتمالا فردا پسر مفقودش خواهد آمد ...
به اشکهای رهبری که هر شب.. اری می دانم هر شب می بارد از چشمان پاکش که هرگز به گناهی الوده نکرده آنها را .. آری به همه اینها مدیونم .. به پاهای خسته بسیجی محله مان که بعد از اینکه مشتاقان مجلس اهل بیت ع رفتند می ماند تا ساعت ۲ شب تا فرشها .. استکانها ... و اشغالی را که افتاده یکی یکی جمع کند و کسی هم شاید تا قیامت خبر دار نشود ... به استادی که به جرم اینکه لابه لای درسش از خدا می گوید یا نماز می خواند بین دو تایم کلاسی و به عنوان یک حزب اللهی باید از همه طرف انتقاد و تمسخر بشنود .. به همه و همه مدیونم ...
و به آن دختری که از ترس ساواک می دود تا او را نگیرند و روسری را از سرش بکشند .. همان یادگار حضرت زهرا س را ، ولی انتهای کوچه به بن بست می رسد .. خودش می ماند و یک مشت حرامی و چادری که سفت چسبیده و تپش های قلبی که با خدا نجوا می کنند ..
به آن شهیدی که درازکش روی برانکارد دست می گذارد روی روده اش که بیرون ریخته..به دیگران نشان می دهد می گوید به خواهرانم بگویید اگر حجاب را رعایت نکنید فردا در قیامت جلوی شما را می گیرم .. به پاهایی که روی رمل های داغ برای بردن تجهیزات خسته می شوند ولی همچنان حرکت می کنند تا این انقلاب به اسانی به دست من برسد و راحت صدای "اشهد ان علی ولی الله " را از ماذانه بشنوم .. به همه مدیونم ..
وای خدایا!! اگر فردا راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه را نتواستم بروم و توفیق نشد.. خودم را نمی بخشم ... آخر .. آخر به همه اینها قول داده ام که انقلابی را که به دست من سپرده اند برسانم به نفرات بعدی در حد توانم .. وای اگر نتوانم ..
من که قطره ام می آیم آخر می خواهم دریا شوم ...
تو چطور ؟ ... تو هم می آیی ؟؟؟

موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه ، مهدویت و ظهور
برچسبها: راهپیمایی بزرگ 22 بهمن , یو الله بهمن , بهمن ماه
چه سخت است .... وقتی پای مصنوعی جانبازی قفل می کند، نمی دانم تا به حال صحنه اش را دیده ای یا نه !!!
خنده تلخی می کند برای ضایع نشدن پیش ما
، صورتش سرخ میشود ، صحنه را که می بینم .. من آب می شوم به جای او ... بلند میشوم .. پرواز می کنم ... برایش عصایش را بیاورم ... ولی نمی گذارد ...
نمی دانم چرا!!! .......... ولی دوست دارم از شرم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد ....
خاجی برای انکه رد گم کند و همچنان استوار باشد می گوید نه ممنونم خودم نشستم روی زمین، اصلا می خواستم بنیشنم .. هدفم نشستن بود ... برای آنکه با زبان بی زبانی بگوید هنوز می تواند بایستاد .. با یک پا !
به والله خنده تلخ او کمرم را می شکند ... مثل گلی پژمرده میشوم ..
از خودم بدم میاید ، از گناهانم متنفر می شوم ...من .. شده ام سد راه انقلاب با
کارهای مسخره ام ، شده ام عار و شین و زشتی شهیدان با این برنامه مسخره ام در زندگی ... به خودم نهیب می زنم . بس است دیگر گناهی که اخرش هیچ نیست
.. جانباز نشسته .. ساکت و من .. از بی حجابهای جامعه ام و شکستن حرمت خون شهدا و جانبازان بدم میاید ...

خدایا!! .. دلم می خواهد بی حجابی را که می بینم بیاورمش پیش این جانباز .. به او نشانش دهم .. بگویم پایش را برای دین تو داده .. اگر قبول نکرد آن بی حجاب، التماسش کنم .. قسمش دهم که رحم کند به این اسلام و این مردان راه خدا .. آخر اگر این بی حجاب دل دشمن را و شیطان را کند نه تنها پای این جانباز بلکه احساسات و امید او را هم از ریشه قطع کرده است ..
به خودم بر می گردم ..
کاش می گذاشت عصا را بیاورم ولی ...نمی گذارد ...اخر مرد است و غرور مردانه دارد .. هنوز نان آورخانواده است ،
دلم می خواهد زمین دهان باز کند بروم داخل زمین ...
خاک بر سر من با گناهی که مثل لجن مرا کثیف کرده ..
دوست دارم رها شوم از بدی ها .. آزاد و سبک بال ..
و کلام آخر :
خدایا ببین !! این جا پیش این جانباز اب شدم .. فردا که پرده افتاد در برابر خون امام حسن عسکری ع ، خون امام حسن مجتبی ع ، خون علی اصغر ع و ... چه کنم ..
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، مطالب اخلاقی ، جملات فلسفی و عارفانه
برچسبها: جانباز
اگر بناست از نعمت های الهی تشکر کنیم چرا حتما نماز بخوانیم؟
جواب: وقتی اصل لزوم تشکر را قبول کردیم، چگونگی آن باید طبق دستور باشد و این موضوع
را هر عقل سلیمی درک میکند. وقتی مراجعه ی بیماری به پزشک ضروری تشخیص داده شد،
چگونگی مصرف دارو تابع دستور پزشک است. برای اینکه در تشکر ها سردرگم نشویم و یاوه
نگوییم باید طبق خواسته ی خدا سپاس را انجام دهیم.
تشکر در برابر نعمت ها درست، ولی کسی که در میان ناگواری ها زندگی میکند، او چرا باید
تشکر کند؟
جواب : اولاً بیشتر ناراحتی ها به دست خود ما فراهم می آید، مثلا با رعایت نکردن بهداشت
مریض میشویم. و با درس نخواندن و تنبلی دچار رکود در زندگی میگردیم. در انتخاب دوست
دقت نمی کنیم گرفتار میشویم و ..
ثانیاً ناگواری ها هم خوب است چرا که انسان را به تلاش وا میدارد و استعدادها را شکوفا
میکند پس این خود یک نعمت است!!
ثالثاً تلخی ها را باید در کنار شیرینی ها حساب کرد و بلاها را در کنار نعمت های بی شمار دید.
پس کسی که گرفتاری های خود را لمس میکند حتماً خوشی هایی داشته که متوجه ی آن
گرفتاری ها شده.
http://namaz-oje-bandegi.blogfa.com
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، سخنرانی های فوق العاده برای دانلود ، تصویر های فوق العاده جالب ، مطالب اخلاقی ، مهدویت و ظهور
برچسبها: شبهه ها و جواب های حجت الاسلام قرائتی , پرسش و پاسخ ها , حجة الاسلام و المسلمین قرائتی , مهدویت و اخر الزمان
*نور حضرت زهرا (س) بهشت را روشن میکند*
واااااااااااااااااااااای که چقدر حضرت زهرا س عظمت داره
چه روایت زیبایی بود ... روح آدم رو صفا میده ... این روایت شبیه نسیم خنک بهاری می مونه که در بهاران در زیر سایه یک درخت به صورتت می خوره و هوش از سرت می بره ... درست می گم ؟
موضوعات مرتبط: جملات زیبا و جملات عارفانه ، جملات فلسفی و عارفانه
برچسبها: نور حضرت زهرا س در بهشت , عظمت و مقام حضرت فاطمه


